هنریویدئو

دانلود قسمت ۱۲ سریال اجل معلق + خلاصه داستان سریال اجل معلق قسمت دوازدهم

خلاصه داستان سریال اجل معلق قسمت دوازدهم را در این خبر از صفحه فردا ببینید.

پخش سریال نمایش خانگی «اجل معلق » به نویسندگی و کارگردانی عادل تبریزی و تهیه‌کنندگی سید ابراهیم عامریان از روز جمعه ۲ خرداد ماه ساعت ۱۲ ظهر به صورت اختصاصی از پلتفرم نمایش خانگی فیلمنت آغاز شد، پخش این سریال به صورت هفتگی در این پلتفرم ادامه دارد. سریال «اجل معلق» یک سریال کمدی ۲۰ قسمتی است.

خلاصه داستان قسمت دوازدهم سریال اجل معلق

داوود بعد از بازی با بچه هاش با اجل میرن بیرون، اجل میگه کمتر از ۱۰۰ ساعت باید پوندها رو تحویل بده.

رنجبر با خانمش تلفنی حرف میزنه که هرچقدر خدمت کرده بسه و باید برن تورنتو زندگی کنن، بعد ماندانا هم که زنگ میزنه به اون هم میگه وسایلش رو جمع کنه و ماندانا میگه منم میخوام بیام تورنتو اما رنجبر میگه حاج خانم تورنتوست تو بهتره ونکوور باشی منم به بهونه سفر کاری میام پیش شما. سالار میرسه و میگه برای فردا با مهندس پرتوی هماهنگ کردم جای پوندها برات تو کیف پولت بیت کوین میریزه.

داوود تو ماشین با اجل کل کل میکنن تا برسن به مرکز فروش حیوانات، اجل میگه باید یه افعی بگیره. داوود میگه افعی رو میخوای بندازی به جون اون نامردها؟ اجل میگه اتفاقا میخوام دوتا بگیرم، یکیش برای شما،یکیش برای اونا.

داوود از مرکز خرید حیوانات یه مار جعفری میخره و با اجل میرن سمت قزوین.

غلام تو ریخته گری برای کارگرها صحبت می‌کنه و از خودش وعده های الکی میده بابت حقوق کارگرها اما آخرش میگه کارگاه از امروز تعطیله.

داوود و اجل میرسن به یه بیابون، اجل میگه داوود حالا مار رو رها کن. داوود میگه برای چی؟ اجل میگه برای این که ثواب داره. داوود میگه ثواب این به چه درد من میخوره؟ اجل میگه ما تصمیم میگیریم یا شما؟ داوود میگه ثواب این به چه درد من میخوره، اما در آخر مار رو آزاد میکنه.

اجل از داوود میپرسه تلخ مگه آزار دهنده نیست؟ داوود میگه چرا. اجل میگه پس چرا انسان در طول روز این همه قهوه میخوره؟ داوود میگه من چه بدونم آخه اما بعد میگه بشر تلخی و تلخکامی تو زندگی رو بیشتر دوست داره هرچی زندگیش تلختره راضی تره.

از بالا به اجل میگن که داوود ملاقاتی داره از برزخ، دروازه برزخ جهنم باز میشه، صرافی که پوند ها رو از داوود خریده بود میاد. صراف میگه اونا اومدن پوندها رو از من گرفتن، خونه و ماشینم اما مال خود منه، اون خونه رو تبدیل کن به مرکز خیریه و هر چی که در میاری، سودش رو بزار رو پول خیریه تا تو جهنم کمتر عذاب بکشم. داوود میگه خیالت راحت. صراف بر میگرده به برزخ و دروازه بسته میشه. اجل میگه داوود اینو بدون که پول هارو پس ندی عاقبت خودت هم همینه. داوود میگه نه اوکیه.

محمود با عروس و پسرش میرن پیش یوسف ، همه کلیدها رو بهشون میده و میگه شبهای جمعه اینجا خر تو خره و بهترین موقع هست که کار رو تموم کنید.

داوود و اجل میرن کارگاه ریخته گری. داوود میبینه که همه دارن وسایل برمیدارن و میرن. به غلام میگه چه خبره اینجا؟ غلام میگه اینجا داره تعطیل میشه، هر کی داره یه یادگاری برمیداره ببره. داوود میگه هر کی هر چی برداشته بزاره سر جاش. همه وسایل رو میزارن زمین. داوود میگه تعطیلی کارگاه کنسله، از فردا همش کار کار کار. همه خوشحال میرن تا به کاراشون برسن. داوود به غلام میگه قراره یه خیریه بزنیم و سود کارگاه هم که کار میکنیم بره تو خیریه. غلام میگه چقدر عالی. اجل میگه ساعت ۸ با غلام میریم زیر یه پل.

سالار بلیط همه زن های رنجبر رو میاره بهش میده تا سه روز دیگه هم رنجبر میره کانادا.

ساعت ۸ شب:

هرچی صدیق میگه کجا میرید داوود میگه کار ما کائناتیه، اجل و غلام و داوود با ماشین میرن زیر یه پل. اجل میگه به غلام بگو از زیر یه درخت دوتا چوب بیاره. غلام میره و دوتا چوب میاره. یکیش دست خودش و یکیش دست داوود.

اجل میگه اینجا قراره یه قتل اتفاق بیوفته. داوود میگه چه قتلی؟ اجل میگه دو نفر یه آدمی به اسم شهاب مفیدی رو خفت کردن و میخوان بیارن تا به قتل برسوننش وظیفه شماها هم اینه که اونو نجات بدین و با خودتون ببریدش، تمام. داوود به غلام میگه، غلام میگه به این اجل بگو من اصلا نیستم من از این چیزا میترسم. از یه ذره اون طرف تر صدای داد میاد. اجل میگه داوود راضیش کن اینو دارن میکشنش. داوود به غلام میگه ببین تو از همه ما قوی تری تو برو و من از اینجا هواتو دارم. غلام میگه من برم چیکار کنم، من اصلا نمیام. داوود میگه خب تو نمیری خودم میرم، من که قراره بمیرم، داوود چوب رو از غلام میگیره و میره. غلام میگه اجل عوضی، اجل یدونه میزنه تو سر غلام، غلام میترسه و دنبال داوود میره. با چوب اونا رو میزنن و یکی از اونا چاقو رو میزنه تو شکم غلام. غلام چیزی نمیفهمه. اون آدمها فرار میکنن و شهاب نجات پیدا میکنه. داوود متوجه چاقو میشه و به غلام میگه تو خوبی غلام؟ غلام میگه عالیم. ببین تو از بچه گب خیلی درد کشیدی خب. غلام میگه همین الانشم دارم درد میکشم. داوود میگه پس اینو ببین. داوود چاقو توی شکم غلام رو نشون میده. غلام شروع میکنه به جیغ زدن. داوود چاقو رو در میاره و غلام رو میبره تو ماشین. شهاب هم کمک میکنه.

پیرمردی که محمود و خانواده اش قرار بود برن خونه اش دزدی، عکس های اونا رو که تو دوربین دم خونه اش دیده چاپ میکنه و میگه حالا زاغ سیاه خونه منو چوب میزنید، اگه منو می شناختید دور و بر کوچه من پیداتون نمیشد، دارم براتون. بعد زنگ میزنه به مردی به نام منصور و سفارش دو تا بادیگارد میده که براش بفرستن…

دانلود قسمت دوازدهم سریال اجل معلق

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا