آزاد ارمکی، جامعهشناس در گفتوگو با یورونیوز به بررسی ابعاد قتل الهه حسیننژاد پرداخته در همین زمینه بر بازیگری آنها که جز «خشونت» کار دیگری بلند نیستند و «خستگی جامعه»، «بنبست اجتماعی» و «فقدان اثرگذاری جامعه مدنی» تاکید دارد. او با بررسی ابعاد جامعه ایران میگوید: «بوی جنگ داخلی میآید.»
این جامعهشناس با بررسی قتل الهه حسیننژاد به بنبست جامعه ایران پرداخته و این پرسش را پیش روی افکار عمومی قرار میدهد که ««اخلاق عمومی جامعه و وجدان جمعی کجاست که هیجان تولید نمیکند؟ چرا در برابر چنین وقایعی مقاومت ایجاد نمیشود؟ ما فقط آنچه را که رخ داده با کپیپیست کردن بین هم رد و بدل میکنیم. این کافی نیست.»
قتل الهه حسیننژاد در روز چهارم خرداد ماه و پیدا شدن جسد او بعد از پس از یازده روز در بیابانهای اطراف تهران، به رویدادی مشکوک و سؤالبرانگیز برای افکار عمومی جامعه ایران تبدیل شده است. شایعات و ابهامات زیادی درباره این واقعه وجود دارد ولی مهمترین نکته شاید این باشد که قاتل خانم حسیننژاد ابتدا به عنوان یک «سارقِ متجاوز» معرفی شد اما احالا، بهویژه با توجه به توضیحات و توجیهات خود قاتل دربار جنایتش، بسیاری از مردم قتل الهه حسیننژاد را نه محصول تلاش برای سرقت، بلکه ناشی از مشاجرهای بر سر «مساله حجاب» میدانند.
قتل و درگیری متعدد ناشی از خستگی جامعه و بنبست اجتماعی است
تقی آزاد ارمکی، جامعهشناس، در گفتوگو با یورونیوز، درباره وقایعی مثل قتل مشکوک خانم حسیننژاد میگوید: «ما شاهد مجموعهای از اتفاقات هستیم که خیلی عجیب به نظر میآیند. برای نمونه یک دختر در یک ماشین مورد ستم قرار میگیرد و بعد کشته میشود. یا دانشجویی را میکشند به بهانه اینکه لپتاپ یا تلفنش را بگیرند. و یا دختر دیگری که سوار ماشین شده تا جابجا شود، مورد تجاوز قرار میگیرد و کشته میشود.»
به گفته او «وقایعی از این دست را جامعه به چشم دیده و اعلام کرده است. از این دست اتفاقات، روزانه در ایران رخ میدهد و تعدادشان هم کم نیست. علاوه بر این وقایع، تعداد خودکشیها هم قابل توجه است. این اتفاقات عجیب ناشی از خستگی جامعه یا بنبست اجتماعی و فقدان اثرگذاری جامعه مدنیاند. این فقدان منشا عمل کسانی است که راه و روشی جز خشونت ندارند و از طریق خشونت دنبال منافعشان هستند.»
این استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران میگوید: «در قدیم هم دزد در ایران بود، ولی دزد میآمد دزدیاش را میکرد و میرفت ولی تجاوز نمیکرد و کسی را نمیکشت. این بیرحمی فعلی، که دزد نیازمند صرفا دزدی نمیکند بلکه آدم میکشد و ماشین آتش میزند و خانواده را از بین میبرد، به نظرم پدیده بسیار عجیبی است که نسبت به آن نمیتوان بیاعتنا بود. این وضع نشانه بههمریختگی نظام اجتماعی و نظام اخلاقی جامعۀ ایرانی است.»
آقای آزاد ارمکی درباره تقابلهای سیاسی ناشی از چنین وقایعی میافزاید: «از این بدتر، این است که مردمان ایران – دانشجویی، استادی، زنی، مردی، کارگری، کشاورزی، روحانیای – مورد ستم قرار میگیرند و گروههای سیاسی وارد میشوند و مثلا راستگراها میگویند حادثهای که برای این فرد پیش آمده، ریشه در بیدینی او دارد، گروه دیگری میگوید علت این حادثه فساد در نظام سیاسی و عامل آن نظام سیاسی است. این دوگانهسازی، مسئله را از اثرگذاریاش خارج میکند و مسائل را تبدیل به "مسائلی دیگر" میکند. کشته شدن یک انسان در خیابان یا تجاوز به یک دختر در بیابان و قتل او، چیز سادهای نیست. این واقعه ربطی به منازعات و مشاجرات سیاسی و دینی ندارد. نظام حقوقی کشور باید به میدان بیاید و جلوی این حوادث را بگیرد.»
اخلاق عمومی جامعه وجدان جمعی کجاست؟
این پژوهشگر اجتماعی، چنین وقایعی را زنگ خطری برای وقوع "جنگ داخلی" در ایران فردا میداند و میپرسد: «اساسا اخلاق عمومی جامعه، وجدان جمعی کجاست که هیجان تولید نمیکند و در برابر این وقایع مقاومت ایجاد نمیکند؟ ما فقط آنچه را که رخ داده، با کپیپیست کردن، بین هم رد و بدل میکنیم. این کافی نیست. به نظر من شکلگیری یک جنبش اجتماعی لازم است برای بالا بردن مقاومت جامعه در برخورد با بیاخلاقیها و تجاوزها و خشونتهایی که سرانجام سادهای ندارند. این وقایع میتوانند کل نظام فرهنگی و اجتماعی ایران را به ویرانی بکشاند و یک جنگ داخلی شکل بگیرد. من بوی شکلگیری یک جنگ داخلی تمامعیار را در ایران دارم استشمام میکنم.»
با جامعهای عصبانی، درخود فرو رفته و خسته مواجهیم
تقی آزاد ارمکی غربستیزی، چپاولگری و بههمریختگیِ مناسبات اجتماعی در ایران پس از انقلاب را عواملی میداند که در شکلگیری "کنشهای مدنی و دموکراتیک" نقش منفی داشتهاند و راه را بر رشد خشونت باز کردهاند. آقای ارمکی میگوید: «ما با یک جامعه خسته، درخود فرورفته، و به یک معنا با یا جامعه عصبانی روبرو هستیم و این خودش میتواند منشأ مجموعهای از حوادث و وقایع باشد. اما اینکه چرا جامعه به این سطح رسیده، علتش این است که جامعه ایرانی در یک دوران طولانی، در تزاحم با غرب قرار گرفته و با چپاول گروههای منفعتطلب روبرو شده و حوزۀ اقتصادش به بنبست رسیده و در حوزۀ اجتماعی هم با بههمریختگی مناسبات اجتماعی روبرو است.»
هزینههای فقدان دموکراسی را میپردازیم
او ادامه میدهد: «مجموعه این عوامل موجب شده موقعیتی فراهم شود که امکان کنش آزاد و مدنی و فعال، کنش مطلوب "دیگری"، در جامعه ایران شکل نگیرد. اگر در ایران دموکراسی وجود داشت و دموکراسی زیست اجتماعی را تسهیل میکرد، احتمال داشت که در فرایند عمل دموکراتیک و مشارکت اکثریت مردم، از آن سه چالش عمده (در حوزههای اقتصاد، سیاست و اجتماع) عبور کنیم و در نهایت جامعه به یک ساحت نرم تبدیل شود نه یک ساحت سخت که امروز با آن روبرو هستیم.»
بخشی از جامعه به انزوا و مهاجرت فکر میکند
این جامعهشناس میافزاید: «در این ساحت سخت، بخشی از جامعه تصمیم گرفته از صحنه عمل خارج شود. یعنی مهاجرت بکند یا به انزوا برود یا نسبت به خیلی از مسائل بیاعتنا بشود و منتظر بهبود وضع جامعه و امکان مشارکت در امور باشد. بخش دیگری از جامعه که شامل کسانی است که در خیابان در حال رفتوآمد هستند، سوار ماشیناند، در بازارند، سرمایهگذاری میکنند، مثلا دختران و پسران و مردان و تجار و روحانیان و نظامیان و دانشگاهیان و امثالهم، که در موقعیتهای متفاوت حضور دارند، در این جامعۀ خستۀ خشن، چون امکان زیست متعامل پیدا نمیکنند، در مقابل هم قرار میگیرند. آدمها در ایران ناخواسته در مقابل هم قرار داده شدهاند و به جای اینکه بتوانند انرژیهایشان را بریزند روی هم برای برونرفت از مشکلات ساختاری، راهحلها را شخصی قلمداد کردهاند و در پی حذف رقیباند.»
این جامعهشناس شناختهشده ایرانی میگوید: «ما در این سالیان اخیر، شاهد کشتار دانشجو، روحانی، قاضی، نظامی، سپاهی، تاجر، زن، مرد و افراد پیر بودهایم و این وضع عجیبی است. ما پیش از این در ایران هرگز با چنین پدیدهای روبرو نبودیم. ممکن بود بیگانه حمله بکند و جمعی از ایرانیان را بکشد، ولی اینکه خود آدمها در موقعیتهایی، بیدلیل یا حتی با دلیل این کار را بکنند، به نظرم چیز عجیبی است. به همین دلیل به نظر من به لحاظ اجتماعی و در حوزههای سیاسی و اقتصادی باید اعلام خطر کرد. سپس باید کاری را در این زمینه پیشه کرد که آن فقط تن دادن به دموکراسی و رها کردن وجههای بسته جامعه و اجازه دادن به کنشگری نیروهای اجتماعی در سطح زیست عمومی است.»