NewsletterخبرنامهEventsمناسبت هاپادکست هاویدیوAfricanews
Loader
ما را پیدا کنید
FlipboardInstagramLinkedinTelegram
آگهی

روایت بهکامه، نوازنده برجسته سه‌تار از کنسرت سیمابینا: پاسدارها آمدند، صاحبخانه گفت مولودی داریم

بهکامه ایزدپناه در کنار سیما بینا در اجرایی در سال ۷۱ در ایرن
بهکامه ایزدپناه در کنار سیما بینا در اجرایی در سال ۷۱ در ایرن Copyright بهکامه ایزدپناه
Copyright بهکامه ایزدپناه
نگارش از یورونیوز
تاریخ انتشار به روز شده در
هم‌رسانی این مطلبنظرها
هم‌رسانی این مطلبClose Button
لینک کپی پیست کد امبد ویدیو:Copy to clipboardCopied

بهکامه ایزدپناه، سه‌تار نواز برجسته ایرانی در گفت‌وگو با یورونیوز فارسی خاطره برگزاری کنسرتی در دهه ۷۰ با سیما بینا، خواننده موسیقی سنتی را مطرح کرد: «کنسرت در خانه یکی از شاگردان خانم سیما بینا بود. پاسدارها دم در آمده بودند که اینجا چه خبر است و صاحبخانه هم گفته بود امشب مولودی داریم.»

آگهی

بهکامه ایزدپناه جزو نخستین ورودی‌های دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران پس از انقلاب فرهنگی است. از سانسور و سرکوب آن سال‌ها در دانشگاه می‌گوید. از کتاب‌های ماژیک‌خورده و محتوای سانسورشده و حضور پررنگ «لباس‌شخصی‌ها» و «برادران» در دانشگاه. از سال‌های تاریک ریاست‌جمهوری خامنه‌ای و هاشمی رفسنجانی. از سخت‌گیری به دختران دانشجو برای اجرای هرگونه کنسرتی در دانشکده حتی برای زنان. از اجرای نخستین کنسرت‌ها با سیما بینا و آمدن پاسداران دم محل اجرای کنسرت و بازخواست از صاحب‌خانه. از مهاجرت اجباری به فرانسه. از تلاش برای نهادینه ساختن موسیقی ایرانی در کنسرواتوار در این کشور اروپایی. از اجرای مشترکی با ژاله علو و سخت‌گیری مدیران آن برنامه تلویزیونی به حجاب و دیده شدن ساز در تصویر. از داشتن مجوز برای ساز جهت آمدوشد به آموزشگاه.

بهکامه ایزدپناه مانند بسیاری از زنان عرصه آواز و موسیقی نامش کمتر در رسانه‌ها آمده و به قول خودش زیر زوم دوربین‌ها نبوده است. در محضر استادان بزرگ موسیقی سه‌تار آموخته؛ از استاد عبادی گرفته تا داریوش طلایی وپرویز مشکاتیان و ذوالفنون و حسین علیزاده.

این مدرس موسیقی ایرانی آهسته و پیوسته برای موسیقی ایرانی کار بزرگی انجام داده است. او بعد از سال‌ها تلاش و تجربه در حیطه آموزش موسیقی در هنرستان‌های پاریس و حومه، توانست در سال ۲۰۲۰ رشته «موسیقی ایرانی» را به طور آکادمیک وارد برنامه آموزشی کنسرواتوار بزرگ کرتی کند.

ایزدپناه این روزها مدرس سه‌تار و موسیقی ایرانی در کنسرواتوار بزرگ شهر کرتی فرانسه است. به این معنا که رشته موسیقی ایرانی (با آموزش ردیف، کلاس تصنیف‌خوانی، کلاس ریتم‌شناسی و همچنین تئوری و فرهنگ موسیقی) در کنار آموزش سازهای غربی و موسیقی کلاسیک همچون پیانو، ویلن و غیره، در این کنسرواتوار تدریس می‌شود و هنرجویان می‌توانند در پایان سیکل سوم دیپلم دریافت کنند.

از نخستین تجربه‌های آموختن موسیقی در ایران بگویید. به عنوان یک دختر جوان آن موقع چه محدودیت‌هایی داشتید؟

من در محیط و خانواده‌ای فرهنگی بزرگ شدم. برادرانم که بزرگ‌تر از من بودند سال‌ها پیش ساز و موسیقی را آموخته بودند. پدرم پیش از انقلاب مدیرکل اداره فرهنگ و هنر خرم‌آباد بود. در دوره مدیریتش موزه مردم‌شناسی و آثار باستانی لرستان به صورت رسمی در قلعه فلک‌الافلاک راه‌اندازی شد. خدمات بسیار زیادی به این خطه کرد و عاقبت پس از انقلاب پاک‌سازی شد. به این ترتیب خانه ما در کودکی مهد آمدوشد اهل فرهنگ بود.

ما از سال ۵۸ و پس از پاک‌سازی پدرم از اداره فرهنگ و هنر خرم‌آباد و وقوع انقلاب به تهران مهاجرت کردیم. آن موقع حدود یازده سال داشتم که به مرکز موسیقی آقای بهارلو می‌رفتم. در آن مرکز آقای بهارلو ویولون تدریس می‌کردند و استاد ذوالفنون سه‌تار و استاد ظریف تار آموزش می‌دادند.

 

فکر می‌کنم کاری که در فرانسه برای موسیقی ایرانی کردم، بی‌نظیر و نخستین باشد.
چرا که در هیچ جای دیگر جهان و حتی در ایران نیز چنین چیزی نداریم.
بهکامه ایزدپناه

آن موقع رفتن به همان مرکز موسیقی هم برای خودش مساله‌ای بود چرا که ساز را نباید در خیابان حمل می‌کردیم و پدرم ساز را در صندوق عقب ماشین می‌گذاشت. خاطرم هست که پدرم خیلی از این وضعیت عصبانی بود ولی من داشتم آن وضعیت را زندگی می‌کردم. برای سه‌تارم از شلوار جین کیف بلندی دوخته بودند که خیلی هم مشخص نباشد که درون آن ساز است.

از تجربه حضورتان در دانشکده هنر دانشگاه تهران بگویید؟

سال ۶۹ در رشته موسیقی در دانشکده هنرهای زیبا قبول شدم. سال دومی بود که پس از انقلاب فرهنگی در این رشته دانشجو پذیرش می‌شد. آن موقع مژگان شجریان که از دوستانم بود یک سال پیش‌تر قبول شده بود.

تجربه ما از امر و نهی آقای آبدارچی شروع می‌شد که خیلی متعصب بود و گاهی می‌آمد و به ما دخترها می‌گفت بس است، وقت تمام است و سازتان را جمع کنید . تا اینکه یک‌بار که دوست و همکلاسی عزیزی را در تصادف از دست دادیم و می‌خواستیم به یادش کنسرتی در دانشکده بگذاریم، همین حضور دختران در آن کنسرت مایه مکافات و دردسر شد.

نزدیک اجرا که شد مدیر گروه‌مان به‌یک‌باره آمد و گفت حاج‌آقا فلانی گفته دخترها نباید در این اجرا حضور داشته باشند و حضورشان مجاز نیست. ما هم دنبال دلیل بودیم.

ما هم یک‌کلام ایستادیم و گفتیم نه. ما اجرا خواهیم کرد. روحیه من به طور کلی این‌طور بود که زیر بار زور نمی‌رفتم و شاید به همین خاطر بود که عاقبت از ۲۷ سال پیش مجبور شدم ایران را ترک کنم. حرفم هم این بود که چرا نه؟ فقط به جرم اینکه دختر هستیم؟

دانشکده هنرهای زیبا دانشجویان موسیقی در دانشگاه تهران
دانشکده هنرهای زیبا دانشجویان موسیقی در دانشگاه تهران بهکامه ایزدپناه

تجربه دیگری هم داشتید؟

بله می‌خواستیم کاری را برای آخر سال اجرا کنیم و از بسیج و همه‌جا هم نامه داشتیم. یک گروه خانم نوازنده بودیم و دوست عزیزم خانم مهرو مستوفی هم قرار بود به اجرای آواز بپردازند. اما خنده‌دار این بود که تمام آمفی‌تئاتر و دانشکده را قرق کرده بودند. حتی نمی‌توانستیم از پدرمان برای شرکت در چنین کنسرتی دعوت کنیم.

ولی با این حال اجرای همان کنسرت هم مانند کنسرت قبلی پیروزی بزرگی برای ما در آن دوره بود. زمان رفسنجانی فضا خیلی بسته بود. اصلاً آن‌هایی که آن دوران را ندیده بودند تصورش را هم نمی‌توانند بکنند. الان را نبینید که همه‌جا مرکز موسیقی است. آن موقع واقعاً فضای رعب و وحشتی در جامعه در جریان بود.

اما یک هفته بعد سر کلاس استاد فخرالدینی بودم که آقایی دنبالم آمد و از من پرس‌وجو کرد و در نهایت گفت برای آن اجرا باید از وزارت ارشاد مجوز می‌گرفتی. آن هم برای یک کنسرت داخل دانشگاهی. گفتم ما از بسیج و مسئولان دانشکده مجوز گرفتیم اما حرف، حرف خودش بود و در نهایت از من تعهد گرفت که دیگر به قول خودش از این کارها نکنم.

پس از آن برخورد و تعهد دادن چه حسی داشتید؟

راستش را بخواهید، موسیقی برای من شبیه نفس کشیدن بود. انگار به تو بگویند دیگر نفس نکش. تمام روح و وجودم کار هنری و موسیقی بود. مثل این بود که چیزی دور گردنت بیندازند و بگویند فقط وقتی نفس بکش که ما می‌گوییم؛ چرا که همیشه اجازه نداری نفس بکشی.

از کنسرت‌هایتان با خانم سیما بینا بگویید.

سال ۷۱ تا ۷۳ افتخار همراهی با سیما بینا و برگزاری مجموعه‌ای کنسرت برای زنان را داشتم. نخستین تجربه‌ی حرفه‌ای من به شمار می‌آمد. خانم سیما بینا برای کار هنری ما ارزش زیادی قائل بودند و قدر ما را می‌دانستند.

بهکامه در کنار سیما بینا
بهکامه در کنار سیما بینا بهکامه ایزدپناه

در آن زمان، می‌توانستیم در خانه‌های شاگردان خانم بینا اجرا کنیم. پنج شب اجرا کردیم. یک شب خاطرم هست که پاسدارها و حراست به در خانه آمده بودند و صاحبخانه گفته بود: «اینجا فقط مولودی‌خوانی داریم»، و به این ترتیب آن‌ها را دست‌به‌سر کرده بود.

بهکامه ایزدپناه و مژگان شجریان در کنسرت سیما بینا در ایران
بهکامه ایزدپناه و مژگان شجریان در کنسرت سیما بینا در ایران بهکامه ایزدپناه

خاطره دیگری از تبعیض‌ها، به‌ویژه علیه زنان، در آن دوران دارید؟

در دانشگاه، یک‌بار با جمعی از دانشجویان ایستاده بودیم. آقایی با لباس شخصی آمد و گفت کارتتان را بدهید. من کارتم را ندادم و گفتم شما کی هستید؟ به پسرها کاری نداشت و مشخص بود که می‌خواهد به من گیر بدهد. بعد گفت: بیا برویم دفتر گروه. در گروه دانشکده هم که آن‌ها هم برای خودشان «برادرانی» بودند، من را می‌شناختند. پرسیدند: خانم ایزدپناه دانشجوی تئاتر هستید؟ نقاشی؟ گفتم: موسیقی. آن آقا گفت: «خب، دانشجوی موسیقی؟ وضعش معلومه»

این حرف آن‌قدر به من فشار آورد که حالم بد شد و از هوش رفتم. تصورش را بکنید، آن آقایان حتی نمی‌توانستند به دلیل محدودیت‌های شرعی من را جابه‌جا کنند.

از تجربه اجرایتان با ژاله علو در تلویزیون بگویید.

از برنامه‌ای در تلویزیون با من تماس گرفتند که هنگام دکلمه‌خوانی ژاله علو، شما سه‌تار بزنید. من هم گفتم چه افتخاری بالاتر از این. اما وقتی برای ضبط به استودیو رفتیم، تازه متوجه ماجرا شدم. سخت‌گیری هولناک در مورد حجاب و تلاش مفرط برای دیده‌نشدن ساز وجود داشت.

 ده‌ها بار برنامه را قطع کردند که تار مویی دیده نشود. عاقبت کمربند مانتویم را به بالای سرم بستند. گلدان بزرگی جلویم گذاشته بودند که مبادا ساز دیده شود. اعصابم خورد شده بود. با آن همه استرس و محدودیت چطور باید روی نوازندگی سه‌تار تمرکز می‌کردم. خلاصه مکافاتی بود و واقعا پشیمان شده بودم.

 دوره‌ حضورتان در دانشکده‌ هنر، استادان شناخته‌شده‌ای معلم شما بودند. از آن‌ها بگویید.

 بله، خوشبختانه افتخار شاگردی استادان بزرگی را در عرصه‌ موسیقی ایران داشتم، چه در دانشکده و چه به‌طور خصوصی.

دو سال و نیم نزد استاد احمد عبادی سه‌تار آموختم. در دانشکده موسیقی نیز استادان بزرگی چون استاد طلایی (مدرس تار)، فرهاد فخرالدینی، داریوش صفوت (تاریخ موسیقی)، پرویز مشکاتیان، شاهین فرهت، تقی بینش (متخصص نسخ خطی موسیقی ایرانی)، مهرداد اوستا (ادبیات)، و دکتر مسعودیه (اتنوموزیکولوگ) حضور داشتند. همچنین افتخار شاگردی استاد ذوالفنون و حسین علیزاده را نیز داشتم و در مرکز ماهور به‌طور خصوصی نزد آقای علیزاده تکنیک و سبک نوازندگی ایشان را روی سه‌تار می‌آموختم.

بهکامه ایزدپناه در کنار استاد عبادی
بهکامه ایزدپناه در کنار استاد عبادی بهکامه ایزدپناه

به نظر شما مردان هنرمند در این سال‌های محدودیت، به اندازه‌ کافی با زنان همراهی کردند؟

خیر. به باور من، موسیقی‌دانان و اهالی هنر باید با عمل و سخن‌شان مردم را نسبت به تبعیض‌ها آگاه کنند. در این چند دهه، مردان اهل هنر آن‌طور که باید و شاید از زنان حمایت نکردند. فضای موسیقی ایرانی همچنان مردانه مانده است.

وقتی صدای زن ممنوع است، مردها هم نباید آواز بخوانند یا دست‌کم باید به‌نوعی اعتراض کنند. اما همیشه دوربین روی مردان موسیقی متمرکز شده است: برای نمونه حسین علیزاده یا پورناظری‌ها (با احترام به مقام هنری‌شان)، اما هیچ زن خواننده یا نوازنده‌ای چنین دیده نشده.

البته ناگفته نماند که حسین علیزاده هرگاه میکروفنی در اختیار داشت از جایگاه موسیقی درجامعه و از حق وحقوق پایمال شده هنرمند موزیسین گفت و به هر بهانه ای بود و با وجود مشکلات صدای زن را درساخته‌هایش وارد کرد.

انگار همین که زن هستیم باید خدا را شکر کنیم که زنده‌ایم. فعالیت موسیقایی دیگر زیادی‌ است! متاسفانه نوازندگان زن هیچ‌گاه رسانه‌ای نمی‌شوند. به تازگی آقای یراحی گفت برای همبستگی با زنان کشور دیگر نمی‌خوانم. اگر همه چنین کنند، مردم از بی‌تفاوتی درمی‌آیند.

اگر دوربین‌ها بیشتر روی بهکامه ایزدپناه زوم کرده بودند، وضعیت شما الان چطور بود؟

بگذارید درباره‌ خودم صحبت نکنم. با وجود همه‌ محدودیت‌ها، ایران مهد استعدادهای درخشان است. زنان ایرانی با همه‌ فشارها، در حوزه‌ آواز و موسیقی زیرزمینی رشد کرده‌اند و هرگاه فرصتی باشد، می‌درخشند.

ملیجه مرادی
ملیجه مرادی اینستاگرام

نمونه‌اش ملیحه مرادی، که اکنون در آمریکا مشغول اجراست، خواننده‌ ارزشمندی است که سال‌ها چندان نام و نشانی از او در میان نبوده است و پیش از مهاجرت چندان شناخته‌شده نبود، چون رسانه‌ها بر او و دیگر زنان توانمند تمرکز نکرده بودند. امیدوارم مهاجرت دست‌کم فرصت بیشتری برای شناخته‌شدن زنان در اختیار آنها قرار دهد و نقش رسانه‌ها در این زمینه بسیار تعیین کننده است.

فکر می‌کنید با وجود محدودیت‌هایی که حکومت گاه و بیگاه در عرصه موسیقی رقم می‌زند، راه به جایی خواهد برد؟

ملت ایران را نمی‌توان محدود کرد. گرچه پس از رشد و نمو شیعه در ایران دوره صفوی شاهد برخورد با موسیقی به معنای کلی آن هستیم و این روند همچنان ادامه دارد اما فراموش نکنیم که ایرانیان همان ملتی هستند که از مسیر تعزیه‌خوانی آواها، ردیف و موسیقی ایرانی را زنده نگه داشتند. تجربه تاریخی به خوبی نشان داده که ایرانیان همیشه راه گریزی پیدا می‌کنند.

شما پس از تحصیل در ایران برای آموختن موسیقی به فرانسه آمدید. از این دوران برایمان بگویید.

با همه مکافات دانشگاه تهران را به پایان رساندم و برای فوق‌لیسانس راهی فرانسه شدم تا در اینجا در رشته اتنوموزیکولوژی تحصیل کنم.

 وقتی دانشجوی اتنوموزیکولوژی بودم دیدم دانشجویان و استادان در دروس‌مان اغلب با موسیقی ملل از جمله موسیقی آمریکای جنوبی، هندی و عربی آشنایی کامل دارند اما هیچ آشنایی درباره موسیقی ایرانی وجود ندارد.

 آن موقع تصمیم گرفتم برای شناساندن موسیقی مهجور ایرانی کاری انجام دهم اما سیستم آکادمیک در فرانسه بسیار پیچیده است. من شیوه آموزش موسیقی به کودکان را آموختم و با آن دیپلم توانستم وارد کنسرواتوار فرانسه شده و به کودکان آموزش دهم.

 انگار همین که زن هستیم باید خدا را شکر کنیم
که زنده‌ایم. فعالیت موسیقایی دیگر زیادی‌ست!
بهکامه

بعدها دیپلم‌های لازم دیگر را نیز به دست آوردم و در نهایت ابتدا در پاریس و سپس در شهر کرتی در نزدیکی پاریس به مقام‌های مسئول پیشنهاد دادم که سرفصل درس موسیقی و ردیف ایرانی را در کنسرواتوار بگنجانند. در پاریس به دلایلی راه به جایی نبردم و در شهر کرتی خوشبختانه با همراهی رئیس کنسرواتوار توانستم از سال ۲۰۱۳ گام‌های نخست در این زمینه را برداشته و در نهایت از سال ۲۰۲۰ سرفصل‌های درسی موسیقی ایرانی را برای تدریس در آنجا آماده کنم.

مسیر بسیار طولانی و سختی بود. با این حال کار مهمی انجام شد و چه من باشم و چه نباشم، این جایگاه در کنسرواتوار شهر کرتی ثبت شده است و علاقه‌مندان می‌توانند به آموختن موسیقی و ردیف ایرانی بپردازند.

در واقع دانشجو پس از گذراندن این دوره همان‌طور که دیپلم فلوت و پیانو دریافت می‌کند می‌تواند دیپلم موسیقی ایران با تخصص سه‌تار دریافت کند.

از دستاوردی که داشتید راضی هستید؟

از یک جهت فکر می‌کنم اینکه توانستم موسیقی ایرانی را در کنسرواتواری در فرانسه نهادینه کنم، خوشحالم. گویی وظیفه‌ای روی دوش من بود تا در سال‌های اقامتم در فرانسه کاری برای شناساندن و ماندگاری موسیقی ایرانی انجام دهم.

با این حال اینجا در و دیوار باروک است و موسیقی کلاسیک حرف اول را می‌زند. در ایران، روح و جان از معماری سیراب می‌شود. اما خب شاید همه این سال‌ها در ایران اصلا نمی‌توانستم کار کنم. از تجربه‌ای که در فرانسه و به ویژه در کنسرواتوار کرتی داشتم، راضی‌ام.

و پروژه‌تان در کنسرواتوار کرتی؟

وقتی همه این محدودیت‌ها و چالش‌ها را در ذهنم مرور می‌کنم با خودم می‌گویم شاید اصلا بهتر بود که به فرانسه آمدم.

اینجا گویی مسئولیتی داشتم که برای موسیقی ایرانی کاری کنم. کاری که در جهان یگانه است و حتی در خود ایران هم این اندازه سرفصل و برنامه دقیق موسیقی ایرانی نداریم.

بالاخره پس از سال‌ها تلاش و تجربه در حیطه آموزش موسیقی در هنرستان‌های پاریس و حومه، در سال ۲۰۲۰ رشته «موسیقی ایرانی» به‌طور آکادمیک وارد برنامه آموزشی کنسرواتوار بزرگ کرتی شد.

 ا جرای هنرجویان موسیقی ایرانی کنسرواتوار کرتی
 ا جرای هنرجویان موسیقی ایرانی کنسرواتوار کرتیبهکامه ایزدپناه

به این معنا که رشته موسیقی ایرانی (با آموزش ردیف، کلاس تصنیف‌خوانی، کلاس ریتم‌شناسی و همچنین تئوری و فرهنگ موسیقی) در کنار آموزش سازهای غربی و موسیقی کلاسیک همچون پیانو، ویلن و غیره، در این کنسرواتوار وجود دارد.

هنرجویان می‌توانند در پایان سیکل سوم آموزشی خود، با کسب دیپلم پایانی، فارغ‌التحصیل شوند. این سیستم البته در فرانسه با تحصیل موسیقی‌شناسی در دانشگاه‌ها متفاوت است.

حس‌تان پس از سال‌ها تلاش؟

فکر می‌کنم در تاریخ کاری من، این کاری که در فرانسه کردم، بی‌نظیر و نخستین باشد. چرا که در هیچ جای دیگر جهان و حتی در ایران نیز چنین چیزی نداریم.

 ا جرای هنرجویان موسیقی ایرانی کنسرواتوار کرتی
 ا جرای هنرجویان موسیقی ایرانی کنسرواتوار کرتی بهکامه ایزدپناه

سخن آخر؟

شجاعت بچه‌های نسل جدید ایران که این‌طور جلوی گلوله می‌روند، تحسین‌برانگیز است.  وقتی رشد و بالندگی دختران و نسل جوان ایرانی را می‌بینم، به آن‌ها افتخار می‌کنم. آن‌ها شجاعانه در برابر تبعیض‌ها ایستاده‌اند و در حوزه‌های موسیقی و فرهنگ به رشد خوبی دست یافته‌اند. اصولا نمی‌توان جلوی جامعه ایران را گرفت.

رفتن به میانبرهای دسترسی
هم‌رسانی این مطلبنظرها

مطالب مرتبط

دست‌دادن دیپلمات‌های زن عربستان با ترامپ زیر دوربین رسانه‌ها

گفت‌وگو با بهکامه ایزدپناه؛ زنی که جایگاه موسیقی ایرانی را در کنسرواتواری در فرانسه نهادینه کرد

افزایش آمار قتل و خشونت علیه زنان ایرانی در غیاب سپر قانونی